میگه صدات آبیه

آره خب صدام خوبه خیلیا گفتن و تعریف کردن ولی من اینو وقتی برای مارال کوچولو لالایی و آهنگ زمزمه میکنم و آروم بهم گوش میده فهمیدم. حس خیلی شیرینیه

حتی اگه دلیلش آبی بودن صدام نباشه گوش کردن مارال بهم خیلی لذتبخشه

وقتی آروم تو گوشش زمزمه میکنم و سرشو میذاره رو شونه‌م میتونم برای لطافت و صداقت اون لحظه بمیرم

آخه میدونی مارال همه چیش یه لذت دیگه داره؛ رفتاراش هنوز رنگ و بوی دروغ و ریا نگرفته 

یه وقتایی خسته میشم از این بزرگونه بودنا ازین الکی بودنا که خودمم دچارش شدم، دوس دارم یکم مارالی زندگی کنم. البته که به دنیا اوردن این موجودات لطیف و زیبا توی این دنیای کثیف خیانته! اونم وقتی هزار تا ازین موجودات از بد سرپرستی و بی سرپرستی در عذابن ولی منکر لذت والد بودن نمیشم. یه لذت نامردگونه :)

تو بخش اطفال ۴ یه پسر کوچولوی کر و لال به اسم مصطفی بستریه که به شدت شیرین و دوست داشتنی و تو دل بروعه. هر صبح یه برگه دستش میگیره با همه پرسنل دکتر بازی میکنه به کل پرونده ها سرکشی میکنه اون روز وقتی اومد دستمو کشید دلم براش رفت گذاشتم پای همه شرح حالام رو امضا کنه و دل به دلش دادم تو برگه‌ش هم یه امضا کردم و کلی هم باهاش بازی کردم 

معصومیت این بچه ها هرصبح اشک تو چشمم میاره صدای گریه هاشون وقت گذاشتن انژیوکت و سوند آدمو آتیش میزنه دستای کوچولوشون بین اون همه چسب برای انژیوکت :(( نگم برات

امروز که مادر اون کیس TGA با گریه ازم پرسید بچه ‌م مشکل قلبی داره یه لحظه موندم که آخه آیدا تو اینجا چه غلطی میکنی!؟ آروم بهش گفتم نه هنوز قطعی نشده انشالا که چیزی نیست 

رزیدنت احمق چند بار بالا سر بچه از بیماریش گفت و مادر بیچاره ش داشت سکته میکرد

راستی مریض کوچولوم که اسمش عایشه بود هم امروز مرخص شد :) واقعا دلم براش تنگ میشه برا اون لپای خنک و نرمش! 

گمونم منم یه والد خیانتکار بشم ولی شاید برای اینکه خیلیم خائن نباشم سرپرست یه بچه هم بشم

حالا کی مرده کی زنده!؟ هوم؟!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وحید سیستم vahidsystem بی واژه های قلم یک خزنده salemziba بليط قطار ارزان برق و صنعت سیفی جنوب لرن دو قرن حیات در پنج نظام Lori تابلوسازی برجسته