به آرین گفتم حالم خوش نیست اصلا حتی بدترم از روزای قبل از اون اتفاق و شروع درمان دارویی

قرصا جواب نمیدن یا نمیدونم این همون جوابیه که میدن! غم پنهان از غم آشکار دردناکتره

میگه آیدا، یادته روزای خوبی هم بود؟ یادته حالت خوب بود؟ یادته وقتی برام تعریف میکردی لبخند میزدی قوی شده بودی؟

میگم یادمه اما مثل یه خاطره ی دور مثل یه عکس تار

میگه آیدا این کاری که کردی حتی از ابعادی اگه بهش نگاه کنی یه جور پیشرفته

تو قبلترها نسبت به همه چیز شک داشتی 

ولی حالا حتی شده برای چند ثانیه مصمم شدی این اتفاق هرچقدر تلخ زوایای شیرینی هم داره

.

.

.

این حرفا مال خیلی وقت پیشه ولی امروز وقتی داشتم تو پیاده رو قدم میزدم و گریه میکردم و گله میکردم که آی زندگی بس است بی سامانی بس است تلخ کامی حرفای اون روز به ذهنم اومد

یه روزاهایی بود که توی همین مسیر برای چیزی هیجان و عجله داشتم

روزهای زیادی که دلم به چیزی یا کسی گرم بود 

روزهایی که خنده حتی شده یک ذره اما واقعی بود

هنوز که هنوزه به نظرم بهترین اتفاق نه برای من بلکه برای بشریت پایانه

به هیچکس و هیچ چیز هم توضیحی بدهکار نیستم چون هممون اینو میدونیم که روز به روز داریم از معنای انسانیت دورتر و به چیزی دروغین نزدیکتر میشیم

ولی حالا بعد از اون اتفاق بعد از دیدن اشک مادرم لرزش دستای پدرم نگاه نگران برادرم دیگه نمیتونم برای این تن تصمیمی بگیرم که اونها رو تحت الشعاع قرار بده

حتی این خود! خودی که درون این تن حبسه و دنیا به اون کمی خوشی بیشتر بدهکاره

امروز وقتی که دیگه بریده بودم و تنهایی در کنارم قدم میزد لبخندی به یاد روزهای نه چندان دور که اوضاع از این بهتر بود زدم 

همسایه پایینی جشن تولدشه همونان که صدای دعواهاشون چند وقت پیش میومد و مدتیه که آرومن

این زندگیه! من از یه طبقه بالاتر زندگی رو میشنوم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گاوها-داستان تعاملی Katy Kevin مراقبت از خودرو | 3M وبلاگ اویلان بزرگترین وبلاگ معرفی محصولات ارگانیک Gregory Apk Mirror App نقد و بررسی سینمای داخلی نقد و بررسی کنسول ها گلچین مطالب